پلاسکو یادگار 54 ساله تهران مدرن
به گزارش مجله ویراپارس، خبرگزاری ایسنا نوشت: از پیچ خیابان حافظ که به سمت جمهوری می پیچید، تنها برجی که تا انتهای خیابان توی چشم می زند همین است، برج پانزده طبقه بتونی، یادگار دوران نیمه تمام نوسازی دهه چهل ایران.
ساختمان پلاسکو، در ضلع شرقی چهارراهی است که به آن استانبول می گویند؛ منطقه ای که در دهه های چهل و پنجاه قلب تجارت و دیپلماسی و البته خوش گذرانی و تفریح در تهران بوده است. برج پانزده طبقه ای که اولین ساختمان با اسکلت فلزی در تهران بود و دومین ساختمان بلندی که در آن آسانسور وجود داشت، با سرمایه حبیب الله القانیان (رئیس انجمن کلیمیان تهران و سرمایه دار بزرگ یهودی ایرانی) ساخته شد.
وجه تسمیه ساختمان پلاسکو این است که القانیان اصلا مالک کارخانه پلاسکو بود که از جمله مصنوعاتش ظرف های ملامین و پلاستیک بوده است. تکمیل ساختمان از سال 39 تا 41 طول کشید و وقتی که سر برآورد، در تمام تهرانی که آن روزها حدود دو میلیون نفر جمعیت داشت دیده می شد.
بازار شیک و مدرنی که 29 هزار متر مربع زیربنا داشت، با یک طبقه زیر زمین که حوض و جایگاه هایی برای نشستن و وقت گذرانی در آنها قرار گرفته بود، جای مناسبی برای خرید کردن بود و با بقیه مغازه ها و بازارهای سنتی فرق داشت؛ یکی از اولین تجربه های ایرانی ها از مرکز خرید مدرن.
البرزپور از مغازه دارهای قدیمی این بازار است. او می گوید از همان سال 41 کارش را اول در طبقه دوم آغاز نموده است؛ زمانی که تنها بیست و چند سال داشت: وقتی این بازار راه افتاد، سال های اول فقط سرقفلی طبقه منهای یک و همکف فروخته شده بود. شاید 60 درصد کسانی که به این ساختمان آمدند قدیمی ها و استخوان دارهای بازاری بودند، اما آن 40 درصد دیگر، جوان بودند و کاسبی شان را اینجا راه انداختند.
این فروشنده قدیمی ادامه می دهد: اوایل ساختمان این طور نبود، در طبقه اول، همین مغازه ای که ما الان در آن هستیم و از باقی واحدهای تجاری اینجا بزرگ تر است، به همراه بیشتر واحدهای تجاری طبقه اول متعلق به سینمادارها بود و کسانی که فیلم پخش می کردند. دفتر تهیه نماینده فیلم گنج قارون همین واحدی بود که الان دست من است. بعد، کم کم تمام مجتمع را تولیدنماینده ها و فروشنده های پوشاک گرفتند.
پیدا کردن کسی که آن زمان ها در اینجا کار نموده باشد، آن قدرها راحت نیست. الان بیشتر مغازه ها مرکز پخش هستند و کمتر تولیدی لباسی از سال های دور در برج باقی مانده است، اما اطراف خیابان منوچهری، کمی بالاتر از برج پلاسکو، در یکی از سمساری های پرت افتاده یکی از کارگرهایی را که در دهه پنجاه در یک تولیدی برج پلاسکو کار می کرد، پیدا کردم که از خاطره آن روزها هنوز به خوبی یاد می نماید: من کارگر یکی از این تولیدی ها بودم، با ماشین های برش ژاپنی پارچه ها را می بریدند، و کارگرها دوزندگی می کردند. آن زمان مزد کارگر ساده روزی 12 تومان بود ولی به من هفته ای 150 تومان پول می دانند؛ آن هم وقتی که بلیت امجدیه 2 تومان بود و با 3 تومان می شد یک غذای خوب در یکی از رستوران های خوب این اطراف خورد، یا حتی در رستوران خود برج.
طبقه آخر برج پلاسکو، تا همین چند سال پیش، یک رستوران سلف سرویس بوده است؛ جایی که از آن یک راه پله به پشت بام می رفت. می گویند در همین برج چند نفری از این راه خودکشی نموده اند.
آقای البرزپور هنوز این خاطره ها را به یاد دارد: در آن سال های خیلی دور، سه - چهار نفر در این برج خودکشی کردند. یک نفر خودش را از پنجره یکی از طبقه ها به پارکینگ پشتی انداخت، دو نفر خودشان را از همین کریدورها به طبقه منهای یک پرت کردند و کنار حوض مُردند، یک نفر هم از راه پله کنار رستوران خودش را به پشت بام رساند و به پیاده رو پرید.
امروز بعد از پنجاه و چند سال، اثری از خانواده القانیان در اداره برج پلاسکو نیست. کاسب های قدیمی پلاسکو می گویند آقای القانیان کمی قبل از انقلاب، برج را به کسی دیگری به نام آقای پرویزیان واگذار نموده بود. اندکی بعد از انقلاب اما ملک به نفع بنیاد مستضعفان مصادره شد، حالا هم مالکیت تک تک واحدها به صورت خصوصی متعلق به سرقفلی داران و کاسب هاست و اجاره واحدهای تجاری به مالک برج پرداخت می گردد؛ اجتماع بوتیک های گران قیمت لباس های مردانه، عمده فروشان و تولیدنماینده های پیراهن و شلوار مردانه و البته نام های بزرگ تجاری.
طبقه منهای یک هنوز هم همان حوض های بزرگ آبی را دارد، کف آن هم پر از ته سیگار و ته چک و کاغذ یادداشت است، با فواره هایی که ارتفاعشان تا طبقه سوم ساختمان می رسد. بازار پلاسکو، نه شلوغی خیابان هایی که تبدیل به پاساژ شده اند را دارد و نه صدای همهمه و هوای گرفته. به لطف سقف بسیار بلند مجتمع و طراحی دایره وارش گردش و دیدن ویترین بوتیک ها بسیار آسان است. در راهروها هم جایگاه هایی برای نشستن وجود دارد که فضای تجاری را انسانی می نماید.
طبقه های پایین بیشتر خرده فروش هستند. تعداد آدم هایی که هم در راهروها دیده می شوند، بیشتر است. مردان جوان، زوج ها و خانواده هایی که برای خرید آمده اند. قیمت سرقفلی این مغازه ها تا 4.5 میلیارد تومان می رسد. دو طبقه بالا اما ویترین ها کم اهمیت تر می شوند و سرقفلی یک مغازه 30 متری تا 3 میلیارد تومان بالا می رود. روی شیشه اغلب مغازه ها نوشته اند تک فروشی نداریم. در راهروها هم کارتن های بزرگ جلوی دید را گرفته اند. می گویند بسته هایی است که برای فرستادن اجناس به شهرهای دیگر از آن استفاده می گردد.
با اینکه برج پلاسکو ساختمانی است که استانداردهای بازار سنتی در ایران دهه 40 را تغییر داد، اما بازارهای کاربردی ایرانی را نیز در خودش قبول کرد. می گویند بخش عمده حمل و نقل بار حتی در پنج طبقه اول که بیشتر خریداران عادی در آن ها رفت و آمد می نمایند با چرخ انجام می گردد. یادگاری های بازار تهران را می گردد در همه طبقه های پلاسکو دید.
590 واحد تجاری برج را بیشتر فروشنده های جوان می گردانند. شغلشان یا بوتیک داری است یا فروشنده تولیدی هستند. اغلب آنها از تاریخ این ساختمان بیشتر از اینکه مالک اینجا یک یهودی سرمایه داری بود که اعدامش نموده اند، چیزی نمی دانند.
از طبقه پنجم به بعد، دنیای دیگری در پلاسکو آغاز می گردد. این بخش ساختمان، کوچک تر است و خبری از راهروهای به هم پیوسته نیست. برای رسیدن به این بخش ساختمان، هرچند راه پله هم هست اما باید از آسانسور استفاده کرد. اینجا یکی دیگر از بازمانده های تاریخی ساختمان را می گردد دید؛ کارمندهای آسانسور با شیفت هایی که هر شش ساعت تغییر می نماید، نشسته یا ایستاده، از آدم ها می پرسند که در کدام طبقه کار دارند و دکمه ها را برای آنها فشار می دهند. یکی شان می گوید: اگر من اینجا نباشم ظرف دو روز آسانسور را خراب می نمایند. روزی 10 هزار نفر با این آسانسورها بالا و پایین می روند، نمی گردد کسی مراقبشان نباشد. روی آسانسورها هم با تاکید نوشته اند برای حمل بار استفاده نگردد.
مردهایی که با آسانسور در طبقه هایی بالایی برج رفت و آمد می نمایند، خیلی هایشان یکدیگر را می شناسند؛ یا فروشنده هستند یا کاسب هایی که از این ساختمان جنس مغازه شان را تهیه می نمایند. برای بیشتر آنها دیدن یک خانم در اینجا عجیب است. می گویند محیط، مردانه است.
در طبقه های بالایی، خبری از اسم های عجیب و دکورهای خوش آب و رنگ روی ویترین مغازه ها نیست. در هر طبقه کاغذ هدایت نصب شده است که مشتری ها را به سمت تولیدی هایی که سراغشان آمده اند هدایت می نماید. راهروها هم پر است از کیسه های پلاستیکی بزرگ با آدرس شهرهای دور و نزدیک و جعبه هایی که قرار است برای کاسب ها ارسال گردد و تولیدنماینده هایی که می گویند از آدرس روی کارتون ها عکس نگیرید.
با اینکه در راهروهای برج پلاسکو خبری از علامت های سیگار نکشید نیست، اکثر فروشنده ها برای اینکه مغازه هایشان بوی سیگار ندهد، یا کنار پنجره های کوچک دو طرف راهروها تجمع می نمایند یا هم نفس مغازه دارهایی می شوند که در واحدشان پنجره ای رو به هوای آزاد دارند.
هر طبقه بسته به تعداد واحدهای تجاری اش، یک یا دو نماینده در مجمع ساختمان دارد. در نهایت، با انتخابات، مدیر ساختمان را مشخص می نمایند و میران شارژ و هزینه های جاری ساختمان را برنامه ریزی می نمایند.
در راه پله هایی که به سبک چند ده سال پیش هنوز موزاییکی است با لبه های فلز کوبی شده، کنار سطل آشغال های بزرگ در پاگردها، آگهی تهیه لوازم خیاطی، دکمه و مادگی و چیزهای دیگر را می گردد دید؛ در کنارش، آگهی های فروش سرقفلی و مالکیت واحدهاست.
سر و صدای این واحدها بیشتر دور همی مردانه کاسب های بدون مشتری است که بازی می نمایند یا در حال تبادل خبرهای روز با یکدیگر هستند. حرف هایشان با تلفن اغلب درباره چک و رسیدن موعدها و گلایه از بدقولی است. مثل همه بازارهای دیگر، می گردد صدای برخی ها که استرس بیشتری دارند و نگران رسیدن تاریخ ها و نرسیدن پول ها هستند را تشخیص داد. برخی مغازه دارها هم در قسمت خلوت تر برج، صدای موسیقی پاپ را بلند می نمایند و دو سه تایی چای می خورند و از کسادی بازار گله می نمایند.
از نمای سپید و قرمز سال های دور برج پلاسکو و مجسمه عظیم کانادا درای نارنجی که برای تبلیغ روی برج پلاسکو نصب نموده بودند، حالا فقط قطعات فلزی منظمی باقی مانده است که از یک طرف نمای برج بیرون زده است؛ با این حال، ساختمان پلاسکو هنوز تا فاصله قابل توجهی از هر طرف، کاملاً دیده می گردد.
منبع: خبرگزاری مهر